خاطرم هست که در آزادسازی خرمشهر دو مرحله عملیات داشتیم در محوری در کیلومتر 75 خارج از اهواز به سمت خرمشهر هیچ کدام از رزمنده‌ها باور نداشتن که به جاده اهواز ـ خرمشهر رسیدیم، سمت راست عراقی‌ها کاملا به هم ریخته بودند بالاخره به تابلوی رسیدیم که نوشته بود «45 کیلومتر مانده به خرمشهر» هیچ وقت تصور نمی‌کردیم که به جاده خرمشهر رسیدیم.

 کنار پلی بزرگی در جاده نشسته بودیم، عراقی‌ها هم خط به هم ریخته‌ای داشتند و برخی تانک‌های آنها در نزدیکی ما بود، ناگهان یک تیر تانک به سمت ما شلیک شد و این تیر به پل اصابت کرد که در همان لحظه یکی از رزمندگان از موج انفجار این تیر به زمین خورد و به صورت دلخراشی سرش متلاشی شد، صحنه دلخراشی بود.

بعد از این اتفاق رزمنده‌ها تصمیم گرفتند با موتور برای متوقف کردن تانک‌ها اقدام کنند. من و یکی از رزمنده‌ها سوار بر موتور جلو رفتیم و دیدیم که رزمنده‌ها 15 تانک را با خدمه آنها اسیر کرده و از خاکریز بیرون آوردند، عراقی‌ها هم تسلیم شدند و در مسیر راه به تیپ «بیت المقدس» رسیدیم و برای اولین بار جاده اهواز ـ خرمشهر باز شده بود و مرحله دوم عملیات که خرمشهر به طور کامل آزاد شد.

به قول حضرت امام خمینی(ره) «خرمشهر را خدا آزاد کرد» چون امکانات و تعداد نیروهای عراقی‌ها چند برابر ما و اصلا قابل مقایسه با رزمنده‌های ایرانی نبود.

لحظه بسیار غرورانگیزی بود، پس از 40 روز مقاومت در کرانه ساحل غربی رودخانه خرمشهر به ساحل شرقی نگاه می‌کردم، خاطرم بود که دو سال قبل از آزادسازی وقتی مجبور به عقب‌نشینی از خرمشهر شدیم همیشه با حسرت نمی‌توانستیم از ساحل غربی به ساحل شرقی نگاه کنیم.

سرنوشت روزگار این گونه رقم خورده که این رزمنده پس از فراز و نشیب‌ها هم‌اکنون شهردار تهران است و از ساخت برخی فیلم‌ها و صحنه‌های دفاع مقدس ابراز گله‌مندی کرده و می‌گوید: هیچگاه نتوانستیم در این فیلم‌ها فضا و شرایط جبهه را به نسل جدید منتقل کنیم که آیا تجهیزات و تکنولوژی باعث پیروزی شد یا روحیه توکل ، صداقت، ایثار یا گذشت؟ باید بدانیم پیروزی در گرو انسان‌های الهی بود که جنگیدند.

پیروزی خون بر شمشیر را همیشه می‌گوییم اما لمس آن چیز دیگری است که نتوانستیم معنای آن را به نسل امروز بگوییم.

برخی تصور می‌کنند رزمنده‌ها آدمهای خاص و در محیط خاصی تربیت شدند اما بارها گفتم اصلا این طور نبوده البته درسته که مورد لطف اللهی بوده و توفیق الهی شامل حال آنها شده بود و خودشان من هم خواستند، اما نباید فضا را به گونه‌ای برای نسل امروز ایجاد کنیم که رزمنده، تافته جدا بافته و غیرقابل دسترسی بودند در حالی که این طور نیست آنها هم افراد جامعه بودند.

 زمانی که بنی صدر فرمانده بود یعنی از مهر ماه 59 تا اواخر همین سال اصلا فضای معنوی در جبهه حاکم نبود، حتی بسیاری برای خواندن نماز صبح بیدار نمی‌شدند و حتی یک تابلوی یا حسین(ع) و یا زهرا(س) در جبهه نبود. از صوت قرآن و زیارت عاشورا خبری نبود و به ندرت آن هم از طرف بسیجیان حزب اللهی شاهد بودیم و به همین دلیل چیزی جز شکست در جبهه نداشتیم، آن چیزی که جبهه را جبهه کرد دین باوری و خلوص رزمنده‌ها بود.

در جبهه‌ کسی غیبت نمی‌کرد، روحیه نفاق قادر در جبهه جایی نداشت. ایثار و گذشت جزء باورهای زندگی افراد بود، افراد تحصیلکرده و بی‌سواد کنار هم با عشق بدون هیچ غروری به هم کمک می‌کردند.

یادم می‌آید یکی از رزمنده‌ها که اصلا اهل جبهه وجنگ نبود و حتی ضد انقلاب بود و فقط به خاطر پیدا کردن شوهر خواهرش مجبور شده بود به جبهه برود؛ این رزمنده تعریف می‌کرد که پس از مذمت خواهرم که چرا گذاشتی شوهرت به جبهه برود به خاطرش رفتم اهواز اما به شدت می‌ترسیدم که ناگهان هنگام ظهر وانت رزمنده‌های لشکر «نصر» مقابل پایم ترمز کرد و مرا سوار کردند.

یکی از رزمنده‌ها که دانشجوی فوق لیسانس فیزیک بود خیلی مرا تحویل گرفت و من ماجرا را برایش گفتم او هم به من گفت که کمک می‌کند تا گمشده‌ام را پیدا کند.

 در نمازخانه پادگان به همت این رزمنده خوابیدم و پس از مدتی سر و صدای عده‌ای توجهم را جلب کرد و بیدار که شدم دیدم همه مشغول نماز هستند الا من.

بالاخره پس از سه روز در پادگان ماندم و از ترس بیرون نرفتم و آن رزمنده نیز پس از تلاش شوهر خواهرم را پیدا کردم و به من گفت حالا می‌خواهی بفرستمت خانه‌اتان.

اما با خودم گفتم دنیا روی سکه‌ای دیگر دارد، صداقت و از خود گذشتگی این بسیجی تحصیلکرده آنچنان بر روی من اثر گذشت که دیگر به شخصه برنگشتم و در جبهه ماندم.

این رزمنده که یک ضد انقلاب و از خانواده طاغوت بود چنان تحت تاثیر معنای ایثار و معنوی جبهه قرار گرفته بود که در یکی از عملیات‌ها شدیدا مجروح شد که به او گفتم سوار قایق شود و برگردد اما گفت باید کلاشینکف را درست کنم، رزمنده‌ها احتیاج دارند بعدا آنقدر ایستاد در حالی که خون زیادی ازش می‌رفت بیهوش و به بیمارستان منتقل شد و پس از 50 روز درمان باز هم نگذاشت به مشهد برگرداندش و دوباره به جبهه برگشت و بالاخره در عملیات «میمک» در حال مجروحیت به شهادت رسید.

فضای جبهه و جنگ برخاسته در فرهنگ عاشورایی اگر در حوزه مدیریت و کاری نباشد به نتیجه نمی‌رسیم و خیر و برکت نخواهیم داشت.

 ما رزمنده‌های جنگ آنقدر در خطر تهمت و افتراء هستیم که دیگران نیستند، لذا باید فضا را به گونه‌ای احیاء کنیم تا کارآمدی دین در اداره جامعه را به اثبات برسانیم و باید در عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی با همان روحیه گذشته و ایثار جبهه و جنگ کار کنیم و در غیر این صورت نمی‌توان بر مشکلات فائق آییم و امیدواریم بتوانیم راه امام خمینی(ره) و شهدا را تحقق بخشیم.